به گزارش خبرنگار فرهنگي « مهر» دكتر ضيمران گفت : واژه intersubjectivity ( بين الاذهان، بينا ذهني، بين ذهني) داراي چارچوب معنا شناختي وسيعي است . اين واژه ابتدا در فلسفه به كار رفت و سپس به ساير رشته هاي علوم انساني تعميم يافت ؛ پس مي توان گفت كه اين مفهوم يك مفهوم ميان رشته اي(interdisciplinary) است .
وي افزود : من ابتدا به سه منبع مفهوم بين الاذهان اشاره مي كنم و سپس با توجه به وقت به توضيح آنها خواهم پرداخت . سه منبع عمده پديده بين الاذهان عبارتند از (1) تاملات دكارتي ، نوشته ادموند هوسرل؛ (2) من و تو ، نوشته مارتين بوبر؛ و (3) قرائت الكساندر كوژو از انديشه هاي هگل . هوسرل در كتاب تاملات دكارتي ( كه توسط دكتر عبدالكريم رشيديان به زبان فارسي ترجمه شده است) مانند دكارت در كتاب تاملات در فلسفه اولي ( كه توسط دكتر احمد احمدي به زبان فارسي منتشر شده است ) وجود جهان را مورد ترديد قرار مي دهد ، اما شك وي به وجود جهان مانند شك دكارتي روشمند و دستوري نيست ، بلكه شكي پديدار شناسانه (phenomenologic ) است . به نظر هوسرل در مواجهه با جهان خارج مي توانيم بگوييم كه جهان خارج مربوط به عالم خيال است ، اما بحث اين جاست كه چه تفاوتي ميان واقعيت و خيال وجود دارد .
ضيمران ادامه داد: آن چه ما از شك دكارتي مي آموزيم اين است كه با تعليق(epoche) اعتقادات خود درباره جهان ، چيزي را از دست نمي دهيم ، زيرا، جهان چيزي نيست جز جهان تجربه آگاهانه ما ، و شعور داراي حيث التفاتي ( intentionality) است . يعني هرگاه آگاهي مد نظر قرار بگيرد در سمت و سوي خاصي سير مي كند و هيچ گاه از مناسبت التفاتي دور نيست . به بيان ديگر، ما همواره از چيزي يا به چيزي آگاهي داريم ، يعني آگاهي ما همواره متعلقي دارد و ما نمي توانيم به آگاهي مطلق دست پيدا كنيم .
وي در بخش ديگري از سخنان خود درباره تفاوت انديشه دكارت و هوسرل گفت : هوسرل در بحث خود تنهايي / تجرد ضمير ( solpsisism) مدعي است كه خود تنهايي/ تجرد ضمير پيامد مطالعه كتاب تاملات در فلسفه اولي دكارت است . هوسرل براي گريز ازخود تنهايي/ تجرد ضمير آن را از سه منظر اخلاقي، معرفتي، و اجتماعي تحليل مي كند . وي برخلاف دكارت ، مباحث خود را بر اساس آموزه هاي پديدار شناسي (phenomenology ) مطرح مي كند . به نظر هوسرل در اجتماع انسانهاست كه جهان معنا پيدا مي كند ، براي انسان تنها جهان معنايي نخواهد داشت .
ضيمران افزود : ما افراد انساني را به سه صورت : (1) ابژه هاي مادي - رواني؛ (2) فاعل شناسا/ سوژه ؛ و (3) بين الاذهان تجربه مي كنيم . هوسرل با به كار بردن روش تقليل پديدار شناسي ( phenomenologycal reduction ) به ساحت بين الاذهان مي رسد . وي در بحث ادراك مضاعف ( a perception) مي گويد : ادراك مضاعف متضمن كيفيات ارادي و عنايت به چيزي است ، كه اين امر، خودش مستلزم تشخيص، تبيين، توضيح، تفسير ، يا طرد قضيه است . ادراك مضاعف درباره هر مسئله اي كه در تجربه ما مي گنجد قابل طرح است ، زيرا، ادراك مضاعف فهم ما را از امور عادي به فراسوي آن چيزي كه وجود دارد سوق مي دهد .
وي اضافه كرد : هوسرل در بحث خود از مفهوم ديگري به نام همدلي (empaty) استفاده مي كند . همدلي فراگردي تخيلي است كه متضمن اتصال ميان ادراك و خيال محسوب مي شود . غير يا « ديگر» ي (other) كالبدي است مشابه كالبد من ، همانگونه كه جسم من حركت مي كند ، جسم « ديگر» ي هم مانند جسم من حركت مي كند، هوسرل از اين وضعيت تحت عنوان « زوجيت» ياد مي كند . همچنين زبان و بيان اهميت ويژه اي براي هوسرل دارد . وي در بحث زبان و بيان نيز از پديده بين الاذهان ياد مي كند و مي گويد : به وسيله زبان و بيان است كه ما با « ديگر» ان ارتباط برقرار مي كنيم ، و بهترين شكل ارتباط در گفت و گو متجلي مي شود .
ضيمران در بخش پاياني سخنان خود درباره هابرماس گفت : هابرماس از اين تحليل هوسرل درباره گفت وگو بهره گرفته و سعي كرده ضمن توجه به پديدارشناسي هوسرل از نظريه جامعه شناختي شوتز و هربرت ميد استفاده كند . هابرماس مي گويد : انسانها در مناسبتي ارتباطي با يكديگر به سر مي برند ، و ما نمي توانيم پديده گفت وگو / ديالوگ را به چيز ديگري تاويل كنيم . به نظر هابرماس ما به وسيله گفت و گو / ديالوگ از خود تنهايي / تجرد ضمير خارج مي شويم . به نظر هابرماس كنش ارتباطي در گستره زيست جهان به سه سمت (1) فهم متقابل؛ (2) هماهنگي كنش ها؛ و (3) جامعه پذيري معطوف مي شود . هابرماس بحث گفت و گو/ ديالوگ را زير بناي فلسفه خود قرار داده و معتقد است در سايه گفت و گو / ديالوگ است كه دموكراسي در تعامل اجتماعي شكل مي گيرد .
نظر شما